اگه مردی کلیک کن........(تصاویر خفن)

یه دانشجوی الاف دهدشتی در همدان

اگه مردی کلیک کن........(تصاویر خفن)

یه دانشجوی الاف دهدشتی در همدان

پرسپولیس

جشن صد هزار نفری قرمزها در آزادی
پرسپولیس قهرمان جام حذفی و آسیایی شد
دایی جام گرفت
دیدار برگشت فینال جام حذفی به نتیجه 3- 1 به سود پرسپولیس به پایان رسید و در مجموع قرمزهای پایتخت با نتیجه 4-1 قهرمان جام حذفی شدند.
دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۰۵
پرسپولیس قهرمان جام حذفی و آسیایی شد
به گزارش سرویس ورزشی برنا،دیدار برگشت فینال جام حذفی در ورزشگاه آزادی و در حضور صد هزار تماشاگر مشتاق بانتیجه 3-1 به سود شاگردان علی دایی به پایان رسید تا قرمز پوشان پایتخت فاتح هیجدهمین دوره جام حذفی شوند. 
گلهای پرسپولیس توسط تیاگو  پنالتی (31) علی عسگر (34) و محسن خلیلی (78) به ثمر رسید و تک گل گسترش را رسول خطیبی  از روی نقطه پنالتی به ثمر رساند.
با این پیروزی پرسپولیس برای چهارمین بار عنوان قهرمانی جام حذفی را کسب کرد تا قهرمانی هجدهمین جام حذفی به نام دایی وشاگردانش رقم بخورد.  

اتفاق جالب بازی زمانی رخ داد که در جریان دیدار حامد ریاحی، دروازه‌بان اول گسترش در دقیقه 11 مصدوم شد و از زمین مسابقه بیرون رفت. فرهاد کاظمی پس از مصدوم شدن دروازه‌بان اول تیمش، محمد ترکمن را به عنوان دروازه‌بان دوم وارد زمین کرد اما این دروازه‌بان در دقیقه 55 با دریافت کارت قرمز اخراج شد.
پس از اخراج ترکمن، کاظمی میثم آریان، بازیکن میانی خود را به عنوان دروازه‌بان وارد مسابقه کرد تا در فینال جام حذفی از دروازه گسترش فولاد حفاظت کند.  

اشعار مرحوم حسین پناهی

سلام خدمت همه دوستان عزیز ومحترم

در این تایبک اشعاری رو از مرحوم حسین بناهی میکذارم لطفا برای شادی روح أن مرحوم صلواتی بفرستید


بیکرانه
 

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پایوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام غریب
 
مادربزرگ
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی من
در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق
خمره دلم
بر ایوان سنگ و سنگ شکست
دستم به دست دوست ماند
پایم به پای راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانیم

اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟

خنده بر هر درد بی در مان دواست

حتما شما هم کلمات جایگزین بعضی کلمات بیگانه رو می دونین! مثلا رایانه به جای کامپیوتر، یارانه به جای سوبسید، پایانه به جای ترمینال، سامانه به جای سیستم و .....

حالا فرض کنین اگه کلماتی مثل ازدواج، عروس، داماد، جشن عروسی و... بیگانه بود به جاش می شد از چه کلماتی استفاده کرد:

ازدواج: خوشبختانه

جشن عروسی: بدبختانه  

 

 

 

 

لیلی و مجنون:

دید مجنون دختری مست و ملنگ
در خیابان با جوانانی مشنگ
خوب دقت کرد در سیمای او
دید آن دختر بُود لیلای او
با دلی پردرد گفتا این چنین
حرف ها دارم بیا (پیشم بشین) 

من شنیدم تازگی چت می کنی
با جوانی اهل تربت می کنی
نامه های عاشقانه می دهی
یا ایمیل از ( توی) خانه می دهی
عصرها اطراف میدان ونک
می پلاسی با جوانان ونک
موی صاف خود مجعد می کنی
با رپی ها رفت و آمد می کنی
بینی خود را نمودی چون مویز
جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)
خرمن مو را چرا آتش زدی؟
زیر ابرو را چرا آتش زدی؟
چشم قیس عامری روشن شده
دختری چون تو مثال زن شده 

دامن چین چین گلدارت چه شد؟
صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟
ابروی همچون هلالت هم پرید؟
آن دل صاف و زلالت هم پرید؟
قلب تو چون آینه شفاف بود
کی در آن یک ذرّه ( شین و کاف) بود 

دیگر آن لیلای سابق نیستی
مثل سابق صاف و عاشق نیستی
قبلنا عشق تو صاف و ساده بود
مهر مجنون در دلت افتاده بود
تو مرا بهر خودم می خواستی
طعنه ها کی می زدی از کاستی؟
زهرماری هم که گویا خورده ای
آبروی هرچه دختر برده ای
رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان
سورۀ یاسین درِ‌ ِگوشم نخوان
تو چه داری تا شوم من چاکرت؟
مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟
خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر
یا برو دیوانه ای دیگر بگیر
ریش و پشم تو رسیده روی ناف
هستی از عقل و درایت هم معاف
آن طرف اما جوان و خوشگل است
بچه پولدار است گرچه که ول است 

او سمندی زیر پا دارد ولی
تو به زحمت صاحب اسب شـَلی
خانه ات دشت و بیابان خداست
خانۀ او لااقل آن بالاهاست
با چنین اوضاع و احوالت یقین
خوشه ات یک می شود ، حالا ببین
او ولی با این همه پول و پله
خوشۀ سه می شود سویش یله
گرچه راحت هست از درک و شعور
پول می ریزد به پای من چه جور
عشق بی مایه فطیر است ای بشر
گرچه باشی همچو یک قرص قمر
عاشق بی پول می خواهم چکار
هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار 

راست می گویند، تو دیوانه ای
با اصول عاشقی بیگانه ای
این همه اشعار می گویی که چه؟
دربیابان راه می پویی که چه؟
بازگرد امروز سوی کوه و دشت
دورۀ عشاق تاریخی گذشت
تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده
قید فرهاد جـُلمبر! را زده 

یا همین عذار شده شکل گوگوش
کرده از سرتا نوک پایش روتوش
با جوانان رپی دم خور شده
نان وامق کاملاً آجر شده
ویس هم داده به رامین این پیام
بین ما هرچه که بوده شد تمام
پس ببین مجنون شده دنیا عوض
راه تهرن را نکن هرروزه گز
اکس پارتی کرده ما را هوشیار
گرچه بعدش می شود آدم خمار
بیخیال من برو کشکت بساب
چون مرا هرگز نمی بینی به خواب
گفت با «جاوید» مجنون این چنین:
حال و روز لیلی ما را ببین
بشکند این «‌ دست شور بی نمک»
کرده ما را دختر قرتی اَنک
حال که قرتی شده لیلای من
نیست دیگر عاشق و شیدای من
می روم من هم پی ( کیسی ) دگر
تا رود از کله ام عشقش به در
فکر کرده تحفه اش آورده است
یا که قیس عامری یک برده است
آی آقای نظامی شد تمام
قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام
خط بزن شعری که در کردی زما
چون شده لیلای شعرت بی وفا